تو اجابت یک دعایی
سلام زندگی مامانی سلام عمرم مامانی این روزها که میگذره و هر لحظه پیشمی به همه چیز فکر میکنم خیلی چیزا مثل یه خاطره از جلوی چشمام میانو میرن یاد تک به تک دعاهام میفتم که تو نبودنت از خدا خواستم تا بیایی پیشم یاد اون روزی که تو ماه محرم مامان بزرگ شله زرد نذری میپخت و من همش میرفتم شروع میکردم به هم زدن هم میزدمو ذکر میگفتمو دعا میکردم دعا میکردم تا زودتر بیایی پیشم تا دیگه یه مشکل جدید پیدا نشه یادش بخیر تمام تزیینات شله زردارو خودم انجام دادم اخرشم خودم دیگو با عمه جونیت شستیم یا اون شبهای هیئت رفتن که بابایی بهم گفت نیت کردی شب اول رفتی هیئت منم گفتم اره ولی هر کاری کردم نگفت ودش چه نیتی کرده و من هرشبی که وارد هیئت میشدم مامان ...
نویسنده :
مامان نی نی
15:33