لیاقت مادرشدنو دارم
عاقبت در یک شب از شبهای دور کودک من پا به دنیا می نهد
ان زمان بر من خدای مهربان نام شورانگیز مادر می نهد
ان زمان طفل قشنگم بی خیال در میان بسترش خوابیده است
بوی او چون عطر پاک یاس ها در مشام جان من پیچیده است
ان زمان دیگر وجودم مو به مو بسته با هستی طفلم می شود
ان زمان در هر رگ من جای خون مهر او در تار و پودم می شود
می فشارم پیکرش را در برم گویمش چشمان خود را باز کن
همچو عشق پاک من جاوید باش در کنارم زندگی اغاز کن
میگشاید نور چشمم دیدگان بوسه ها از مهر بر رویش زنم
گویمش اهسته ای طفل عزیز می پرستم من تو را مادر منم
مامانی این شعرتو وبلاگ دوست عزیزم بود البته اولش ولی زحمت کشید همشو بهم گفت منم واست نوشتم از همینجا ازش تشکر میکنم (کنجد مامان )
مامانی عاشق این شعر شدم اونقدر تو خونه با صدای بلند خوندم که بابای هم حفظ شده میخوام بدم خوشگل بنویسن و قابش کنم بزارم تو اتاقت جیگر طلا ببینی چقدر در حسرتتم تا بیایی عزیزم
وای خدای من یعنی لیاقت مادر شدنو بهم میدی یعنی میشه منم یه روزی مامان بشم خدایا چه واژه قشنگی مادر مادر مادر مادر مادر مادر
مامانی دلم واسه مامانم تنگ شد(مامانی شما همون مادربزرگ چون از این کلمه خوشم نمیاد و البته مامانمم جونه بهش میگی مامانی) چقدر واسم زحمت کشیده ایشاله صد ساله بشه الان میفهمم چی کشیده تا بزرگ بشم من که تو این چند وقته که تصمیم گرفتیم شما بیایی اونقدر واسه هر مشکلی که پیش میاد گریه کردم و طاقتم تموم شده که نگو خدایی مامانم چی کشیده ولی خوب به نظرم میارزه همین که بیای یه بار بگی مامان برام بسه همش از یادم میره تمام گریه هامو و غصه هام که به خاطرتت کشیدم دوباره زنده میشم خدایا هر کی ارزوشه مامان بشه کمکش کن خدایا هر کی دوست داره نی نی دار بشه کمکش کن امین یا رب العالمین
مامانی زودی بیا دلمو نشکن باشه